كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
| ||
|
جاودانگى و همه زمانى بودن درک ها و گرایش هاى فطرى، اساس انسانیت و تحقق دهنده معناى آن است۲۰ که: (اصل لغت تربیت، اگر به کار برده مى شود چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه بر همین اساس است، چون تربیت یعنى رشد دادن و پرورش دادن و این مبنى بر قبول کردن یک سلسله استعدادها… و یک سلسله ویژگى ها در انسان است.)۲۱ (اگر استعدادى در یک شیئ نیست بدیهى است که آن چیزى که نیست و وجود ندارد، نمى شود آن را پرورش داد.)۲۲ (ولى با پذیرش فطرت، انسانیت، تربیت و تکامل انسانیت، معنى پیدا مى کند.)۲۳ استاد بر اساس چنین تحلیلى، تبیین ارزش ها و تکامل را در فلسفه هاى مادى، اعم از اگزیستانسیالیسم و کمونیسم به نقد مى کشد و مى گوید: (اگزیستانسیالیست ها که واقعیت قابل تحصیل را سود مادى مى دانند و دنبال نمودن غیر آن را نامعقول مى شمارند و در عین حال ارزش ها را اشیاء آفریدنى دانسته اند و نه واقعیت هاى کشف کردنى، مقصود شان یقیناً ایجاد واقعیت هاى معنوى نیست، زیرا آنها منکر واقعیت داشتن معنویات اند، بنابراین مقصود از (آفریدن ارزش ها) اعتبار ارزش است در عدالت [مثلاً] که نقطه مقابل ظلم مى باشد تا آن را به عنوان هدف بشناسد و این شبیه پرستش موجود دست ساز خود است که بت پرست ها انجام مى دادند، در صورتى که هدف باید چیزى باشد که در مرحله بالاتر قرار دارد و انسان تلاش مى کند که به آن برسد.)۲۴ مارکسیست ها اخلاق را بازتاب ابزار کار مى شمارند و چون ابزار کار در حال تکامل است، پس اخلاق نیز در مسیر تکامل قرار دارد و این نامگذارى بیش نیست وحکایت از تکامل چیزى ندارد، بلکه بر اساس این دیدگاه، با از بین رفتن ابزارى، اخلاقى نسخ مى شود و به جاى آن چیز دیگرى مى آید و این با سقوط اخلاق نیز سازگار است.۲۵ واقعیت ملکات اخلاقى استاد، فطریات را استعدادهایى مى داند که در انسان بدوى وحشى، هنوز خواب هستند،۲۶ و اگر وارد حوزه تصور گردند، بدون نیازى به دلیل و استدلال به صورت فطرى مورد تصدیق قرار مى گیرند.۲۷ همین استعدادها وقتى تربیت مى یابند۲۸ تبدیل به خوى ها وخصلت هاى اکتسابى مى شوند. واقعیت خوى، عادت و ملکات که محصول تربیت است در کلام استاد با نوعى از تردید همراه است. ایشان پس از اشاره به سخن ارسطو که ملکات را کیفیات نفسانى نه چندان قابل تعریف مى داند، و سخن افلاطون و سقراط که تنها علم و آموزش را درامر اصلاح کافى مى داند، مى فرماید: (در اینجا، نظریه دیگرى هم مى شود ابرازکرد که به نوعى جمع بین نظریه ارسطو و افلاطون است، و آن این است که ملکات، ازدیاد علم است; علم مراتبى دارد، یعنى این چیزى که ما در شعور آگاهمان به آن علم مى گوییم، یک درجه اى از علم است، انسان وقتى زیاد ممارست مى کند بر یک چیز، ملکه مى شود، آن علم است که رسوخ بیشتر پیدا کرده است. علامه طباطبایى بر این مطلب تأکید دارد.)۲۹ بر اساس این سخن استاد، تربیت در حقیقت تلاشى است در جهت افزایش ممارست که افزایش آگاهى را در پى دارد، مرتبه بالاى چنین آگاهى، خوى، عادت و ملکه نامیده مى شود. موضوعات مرتبط: برچسبها: [ چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:معنى شناسى تربیت, ] [ 7:59 ] [ اكبر احمدي ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |